مدیریت استراتژیک چیست؟ بررسی تعریف، مفاهیم و فرایندهای آن
آیا با مدیریت استراتژیک و مزایای آن آشنایی دارید؟ مدیریت استراتژیک در منابع انسانی، برند، بازاریابی و زمینههای بسیاری کاربرد دارد. در این مطلب ابتدا استراتژی را تعریف میکنیم، سپس توضیح میدهیم مدیریت استراتژیک چیست و به کار بستن یا نبستن آن چگونه میتواند به رشد یا شکست کسبوکارها منجر شود. همچنین ویژگیهای اصلی و مفاهیم مدیریت استراتژیک را نیز شرح میدهیم.
تعریف مدیریت استراتژیک چیست؟
شرکتهای زیادی بودهاند که در دنیای کسبوکار درخشیدهاند یا با گذشت زمان از بین رفتهاند. به عنوان مثال شرکت اپل (Apple) را میتوان نام برد؛ این شرکت تکنولوژیهای خود را همسو با تحول دنیای دیجیتال تغییر داد. در واقع، در حوزههای مختلف نوآوری همواره پیشرو، و یکی از شرکتهایی بود که در طی دهه گذشته در میان کاربران درخشید.
از سوی دیگر، شرکت نوکیا (Nokia) را میتوان مثال زد که نتوانست تکنولوژی خود را با تحولات بخش تلفن همراه سازگار کند و به تدریج از بین کاربران حذف شد. در نتیجه میتوان گفت که عامل کلیدی برای موفقیت یک شرکت یا شکست و حذف آن عمدتا استراتژی شرکت و نحوه مدیریت آن است که تحت عنوان «مدیریت استراتژیک» شناخته میشود.
قبل از اینکه توضیح دهیم مدیریت استراتژیک چیست و به تعریف مدیریت استراتژیک بپردازیم، بهتر است با تعریف خود «استراتژی» شروع کنیم.
با توجه به تعریف آکسفورد میتوان گفت «استراتژی» برنامهای عملی است که برای دستیابی به هدفی بلندمدت یا کلی طراحی میشود. حال اگر این واژه را برای محیطی تجاری بسط دهیم و آن را مدیریت منابع شرکت برای دستیابی به اهدافی معین تعریف کنیم، اصطلاح مدیریت استراتژیک (Strategic Management) را خواهیم داشت.
اصطلاح مدیریت راهبردی عمدتا برای تعریف برنامههای عملیاتی استفاده میشود که به ما برای رسیدن به اهداف داخلی شرکت کمک میکند. تعریف گستردهتر این کلمه تعیین اهداف را نیز شامل میشود و نتیجه اصلی مورد انتظار از مدیریت استراتژیک در کسبوکارها، ایجاد مزیت رقابتی برای آنهاست. مزیت رقابتی اساسا مزیتی است که یک کسبوکار نسبت به رقبای خود در همان بازار مربوطه دارد. در واقع، پیادهسازی درست مدیریت استراتژیک به شرکتها کمک میکند تا فعالیتشان در بازار پیشرو باشد.
مفاهیم مدیریت استراتژیک چیست؟
برخی از مفاهیم مدیریت که به دانش پایه در زمینه مدیریت راهبردی مربوط میشوند، برای درک مفهوم مدیریت استراتژیک کمککننده هستند. مفاهیم مدیریت استراتژیک شامل موارد زیر میشوند:
تجزیهوتحلیل ماتریس SWOT
کلمهی SWOT مخفف عبارتهای Opportunities ،Weaknesses ،Strengths و Threats است و به ترتیب نقاط قوت، نقاط ضعف، فرصتها و تهدیدهای کسبوکار معنا میشود. ماتریس SWOT که جزو مفاهیم مدیریت راهبردی است، اساسا از نقاط قوت و ضعف که عوامل داخلی شرکت هستند و همچنین فرصتها و تهدیدها که عوامل بیرونی هستند، تشکیل شده است.
هر شرکتی عوامل بیرونی یا فرصتها و تهدیدها را با توجه به بازار فعالیتش تعیین میکند. تجزیهوتحلیل سوات که جزو مفاهیم مدیریت استراتژیک است، به شرکت کمک میکند تا استراتژی تجاری مختص به خود را با شناخت نقاط ضعف و قوت آن و همچنین فرصتهای احتمالی و تهدیدات موجود در بازار ارائه دهد. به عنوان مثال، اگر گزینهی تبلیغات برای شرکتی مناسب باشد و فرصتهای بالقوهای برای این کسبوکار در بازار وجود داشته باشد، شرکت مذکور میتواند هزینهی بیشتری را روی تبلیغات برای بهدست آوردن فرصتهای موجود سرمایهگذاری کند.
از سوی دیگر، اگر این شرکت در زمینهی تبلیغات در نقطه خرید (POP) ضعیف باشد و تهدیدهای شرکتهای رقیب در این زمینه بیشتر باشند، به این ترتیب کسبوکار مذکور میتواند بودجه اختصاص یافته به این نوع فعالیتهای بازاریابی را کمتر کند. در ادامه به دیگر مفاهمیم مدیریت استراتژیک میپردازیم.
منحنی یادگیری
منحنی یادگیری یا تجربه، یکی دیگر از مفاهیم مدیریت راهبردی است که توسط گروه مشاوره بوستون (Boston Consulting Group) در سال ۱۹۶۶ توسعه داده شد. بر اساس این منحنی، هر زمان که تولید دو برابر شود، هزینه تولید تجمعی مربوطه به میزان ۱۵ تا ۲۵ درصد کاهش مییابد. همچنین منحنی تجربه موضوعی است که مدیر یک شرکت هنگام ارائه برنامه عملیاتی باید آن را در ذهن داشته باشد.
کارکنان شرکتها معمولا با گذشت زمان تجربه بیشتری به دست میآورند و به این ترتیب کار انجام شده توسط آنان در زمان مشخصی به میزان قابل توجهی افزایش مییابد. به همین دلیل است که اگر شرکتی بخواهد مزیت رقابتی را در بازار خاصی حفظ کند، با گذشت زمان باید بیشتر به دنبال حفظ این مزیت باشد.
مزیت رقابتی، یکی از مفاهیم مدیریت استراتژیک
همانطور که اشاره شد، مزیت رقابتی، مزیتی است که یک کسبوکار خاص در برابر همهی رقبایش در بازار فعالیتشان دارد. این مزیت میتواند شامل هزینه کمتر یا تمایز نسبت به رقبا باشد.
به طور کلی، مزیت رقابتی از ماتریس سوات شرکتها ناشی میشود. به عبارت دیگر، نقاط قوت شرکت مانند منابع و نیروی کار موجود یا فرصتهایی که شرکت دارد، مانند فرصتهای موجود در بازار کار تعیین میکنند که این شرکت نسبت به رقبای خود مزیت رقابتی دارد یا خیر. بنابراین، مزیت رقابتی عاملی مهم است که باید آن را در هنگام تفکر درخصوص استراتژی کسب و کار مناسب به خاطر بسپاریم.
زنجیره ارزش
زنجیره ارزش را میتوان اساسا به عنوان زنجیرهای از فعالیتهایی تعریف کرد که توسط یک کسبوکار انجام میشود تا محصول یا خدماتی ارزشمند را به بازار عرضه کند.
این فعالیتها میتوانند شامل فعالیتهای بازاریابی انجام شده، زنجیره تامین محصولات یا فرایندهای تولید باشند. همسویی بهتر عناصر در زنجیره ارزش به شرکت این امکان را میدهد تا پتانسیل خود را برای ایجاد مزیت رقابتی در زمینه فعالیتش افزایش دهد. از این رو، برخورداری از دانش زنجیره ارزش نیز عنصری حیاتی در مدیریت استراتژی محسوب میشود. در ادامه لازم است بدانیم مدیریت استراتژیک چه اهمیتی دارد.
مدیریت استراتژیک چه اهمیتی دارد؟
حال که با تعریف مدیریت استراتژیک و مفاهیمی در مورد آن آشنا شدیم، در ادامه پاسخ میدهیم دلیل اهمیت مدیریت راهبردی و ترند شدن آن در دنیای کسبوکار چیست.
پیش از این، دو شرکت نوکیا و آیفون را به عنوان مثالی از دو شرکت ناموفق و موفق در زمینهی تکنولوژی موبایل عنوان کردیم. در این مثالها، یکی از شرکتها که مفهوم مدیریت را به روش بهتری با اهداف استراتژیک به کار برده و در دنیای کسبوکار درخشیده؛ در حالی که بیزینس دیگر شکست خورده و حذف شده است. به طور کلی، مدیریت استراتژیک سازمانی عمدتا از دو طریق به کسبوکار کمک میکند که عبارتاند از برنامهریزی و تخصیص منابع.
۱. کمک به برنامهریزی در فعالیتها
دلیل اصلی استفاده از مدیریت راهبردی در شرکتها، توسعه یک نقشه راه مناسب است. این نقشه راه، شرکت را به سمت نتایج موردنظرشان هدایت میکند. در واقع، برنامه ریزی به معنی ساختن این نقشه راه برای مشخص کردن شاخهبندی اهداف و نتایج کلیدی آن کسبوکار است. با پیادهسازی مدیریت استراتژیک میتوان نقشه راه مورد نظر متشکل از اهداف و نتایج کلیدی (OKR) شرکت را توسعه داد. این امر به رشد شرکت در یک دوره معین کمک میکند.
اگر موضوع تحول دیجیتال در دنیای کسبوکار را در نظر بگیریم، استفاده از کانالهای دیجیتال مختلف میتواند مشتریان بیشتری را جذب کسبوکار مربوطه کند. به عبارتی، هر کدام از تقاضاهای مشتری تنها با یک کلیک قابل دستیابی میشود. شرکتهایی که همزمان با تحول دیجیتال در دنیای کسبوکار، آن را به نقشه راه کسبوکار خود وارد کردند، آنهایی هستند که به پیشروان صنعت فعالیت خود تبدیل شدهاند. از سوی دیگر، شرکتهایی که هنگام تنظیم برنامههای عملیاتی خود تفکر استراتژیک نداشتند، به تدریج از زندگی روزمره کاربران حذف شدند.
۲. کمک به بهبود تخصیص منابع
تخصیص منابع همان تخصیص نیروی انسانی و بودجه برای اهداف مورد نظر کسبوکار است. درک واضح اهداف اصلی که میخواهیم به آنها برسیم و اهدافی که باید دنبال کنیم، کمک میکند تا این اهداف را بر اساس اهمیت استراتژیک آنها رتبهبندی کنیم. تخصیص منابع نیز در مرحله بعدی اتفاق میافتد. اهداف دارای اهمیت بالاتر، اهدافی هستند که باید منابع بیشتری را به آنها اختصاص دهیم.
مجددا به مثال تحول دیجیتال در دنیای کسبوکار برگردیم؛ اکنون اهداف بیشتری را در رابطه با این موضوع خواهیم داشت. از این روی، برای کار روی اهداف مذکور به کارمندان و همچنین بودجه بیشتری احتیاج داریم. با توجه به این اهداف حتی ممکن است به تیمهای جدیدی نیاز پیدا کنیم که ما را در تحقق اهدافمان یاری کنند.
تا اینجا به بررسی تعریف مدیریت استراتژیک و دلیل اهمیت این موضوع پرداختیم. مسئله بعدی که باید درباره آن صحبت میکنیم، این است که چگونه میتوان کسبوکار را به صورت استراتژیک مدیریت کرد. برای اینکه بتوانید این کار را انجام دهید، باید دانش کافی در مورد فرایند مدیریت استراتژیک سازمانی داشته باشید.
فرایند مدیریت استراتژیک چیست؟
مدیریت استراتژیک از مراحل مختلفی تشکیل شده است. گام اول تعریف چشمانداز، مأموریت و اهداف کسبوکار است. تدوین استراتژی مرحله بعدی فرایند مورد نظر است. پس از آن، باید این استراتژی را در کسبوکار خود پیاده کنید. کنترل و ارزیابی استراتژی، آخرین مرحله از فرایند مدیریت استراتژیک است. در ادامه هر یک از این مراحل را با جزئیات بیشتری بررسی میکنیم.
۱. تعریف سطوح هدف استراتژیک
این سطوح عمدتا تعریف چشمانداز و مأموریت شرکت و تعیین اهداف کسبوکار را شامل میشود. چشمانداز کسبوکار همان چیزی است که در تصویری بزرگتر از هدف کلی میخواهید به آن برسید. مأموریت کسبوکار به عنوان بیانیهای کلی از چگونگی دستیابی به چشم انداز مورد نظر تعریف میشود. اهداف کسبوکار نیز نقاط عطفی هستند که در دستیابی به هدف نهایی شرکت کمک میکنند. برای مثال، چشمانداز شرکت مایکروسافت با توجه پایه فعالیت آن، یک کامپیوتر به ازای هر میز و در هر خانه بود. به عبارت دیگر، این همان چیزی بود که شرکت مایکروسافت به عنوان هدف جامع خود میخواست به آن دست یابد.
از آنجاکه هماکنون تحول دیجیتال جهان در سطح جدیدی قرار دارد، چشمانداز و مأموریت شرکت نیز تغییر کرده است. اکنون بیانیه مأموریت مایکروسافت این است که هر فرد و سازمانی را در این سیاره برای دستیابی به چیزهای بیشتری که با چشمانداز فعلی آنان در ارتباط است، توانمند کند تا به مردم و کسبوکارهای سراسر جهان برای تحقق کامل توانمندیهای بالقوهشان کمک کنند. در این راستا، اهدافی برای دستیابی به هدف نهایی شرکت در پی مأموریت مذکور تعیین میشود. این اهداف ممکن است فروش تعداد معینی کامپیوتر در یک منطقهی جغرافیایی خاص یا افزایش سهم بازار برای دستیابی به چشمانداز «یک کامپیوتر برای هر خانه» را شامل شود.
۲. تدوین استراتژی، یکی از مراحل فرایند مدیریت استراتژیک
کاری که یک کسبوکار در این مرحله از فرایند مدیریت استراتژیک سازمانی انجام میدهد، ساختن استراتژی مختص به خودش است. برای این منظور باید محیطی که شرکت در آن فعالیت میکند و همچنین سازمان را ارزیابی کرد. همانطور که پیش از این اشاره شد، ارزیابی ماتریس سوات روشی عالی برای مشاهده فرصتها و تهدیدهای موجود در محیط در حین ارزیابی نقاط قوت و ضعف شرکت است.
اطلاعات بهدستآمده از تجزیهوتحلیل سوات به بیزینس کمک میکند تا استراتژیهای مختلفی را برای دستیابی به اهداف مورد نظر در آن محیط ارائه دهد. این استراتژیها توسط مدیریت ارشد مورد ارزیابی قرار میگیرند تا مؤثر و قابل اجرا بودن آنها بررسی شود. پس از آن، شرکت، استراتژیهای مورد نظر را انتخاب و برنامه استراتژیک را مدون میکند.
۳. پیادهسازی استراتژی
شرکت در این مرحله استراتژیهایی را که در مرحله قبل تدوین شده، پیادهسازی میکند. برای این منظور استراتژیهایی که باید دنبال شوند، به نیروی کار مربوطه اختصاص مییابد. کسبوکار در ادامه تیمهایی را برای دستیابی به اهداف تعریفشده انتخاب کرده یا تشکیل میدهد و جدول زمانبندی پروژهها را تنظیم میکند. بودجه پروژهها نیز در این مرحله تخصیص مییابد. درواقع این مرحله، یکپارچهسازی استراتژی با کسبوکار بهحساب میآید.
۴. ارزیابی و کنترل استراتژی آخرین مرحله از فرایند مدیریت استراتژیک
تا اینجا کسبوکار توانست چشمانداز، مأموریت و اهداف خود را تعریف کند. همچنین استراتژیهایی را برای دستیابی به این اهداف تدوین کرد و آن استراتژیها را با نیروی کار و اختصاص بودجه پیاده ساخت. حال مرحله بعدی از فرایند مدیریت استراتژیک آغاز میشود که همان کنترل و ارزیابی استراتژی است. مدیران باید در این مرحله از فرایند مدیریت استراتژیک نحوهی پیشروی پروژهها را کنترل و ارزیابی کنند و ببینند که برای دستیابی به هدف موردنظرشان به ایجاد استراتژی جدیدی نیاز دارند یا خیر.
در این مرحله اگر دستیابی به اهداف خیلی آسان یا سخت باشد، استراتژیها باید دوباره تغییر یابند. در غیر این صورت، میتوان گفت که مراحل قبلی مدیریت استراتژیک به خوبی تدوین شده و کسبوکار در مسیر درستی قرار دارد.
جمعبندی
همانطور که در ابتدا گفتیم، مدیریت استراتژیک به معنی مدیریت منابع شرکت به منظور دستیابی به اهداف موردنظرش است و همچنین مدیریت استراتژیک در منابع انسانی، برند سازی، بازاریابی و زمینههای بسیاری کاربردی است. مفاهیمی مانند تجزیهوتحلیل سوات، منحنی تجربه یا یادگیری، مزیت رقابتی و زنجیره ارزش درک ما را از این موضوع افزایش میدهند.
مدیریت استراتژیک سازمانی برای یک شرکت بسیار مهم است؛ زیرا به کسبوکار کمک میکند تا فعالیتهای خود را برنامهریزی کرده و منابع خود را به درستی تخصیص دهد. البته تفاوت زیادی بین مدیریت استراتژیک و برنامه ریزی استراتژیک وجود دارد. در این مطلب شرح دادیم تعریف مدیریت استراتژیک چیست و چه مفاهیم مهمی دارد. همچنین علت اهمیت و فرایند مدیریت استراتژیک سازمانی را بررسی کردیم. اگر سؤالی در زمینهی مدیریت استراتژیک سازمانی دارید با ما در میان بگذارید.
منبع: medium.com