نظریه یادگیری شرطیسازی کلاسیک، فعال و مشاهدهای
یادگیری تعاریف بسیاری دارد و نظریههای بسیاری برای یادگیری مطرح شده است. ما در زندگی همواره با انواع سبک یادگیری مواجه میشویم. همانطور که میدانید یادگیری شیوهها و سبکهای متفاوتی دارد. در این مطلب نیز قصد داریم به تعریف نظریه یادگیری بپردازیم، انواع آنها را بررسی کنیم و اجزا و اصول ۳ تئوری یادگیری شرطیسازی کلاسیک، فعال و مشاهدهای را بیان کنیم.
نظریههای یادگیری
مفهوم یادگیری مفهوم جامعی است که فعالیتهای بسیاری را شامل میشود. «نظریههای یادگیری» را در بسیاری از کتابها با عنوان انواع یادگیری ذکر میکنند.
انواع نظریه یادگیری مجموعهای منظم از اصولی هستند که توضیح میدهند افراد چگونه دانش آموختهشده را فرا میگیرند، حفظ میکنند و سپس آن را به یاد میآورند. انواع نظریه یادگیری چارچوب مفهومی را ایجاد میکنند تا چگونگی جذب، پردازش و نگهداری اطلاعات در طول یادگیری را توضیح دهد.
یادگیری انسان تحتتأثیر عوامل زیادی قرار دارد مانند عوامل «احساسی»، «شناختی»، «محیطی» و «تجربههای گذشته». نظریه یادگیری به تعیین قالب یا روشهای صحیح یادگیری میپردازد تا فرایند یادگیری را کارامد و مؤثرتر کند.
به طوری فزاینده و در طول قرن بیستم روانشناسان زیادی علاقهمند به درک اهمیت یادگیری از دیدگاهی علمی شدند. مطالعهی روانشناسی در جهتگیری علمی فقط به متغیرهای قابل سنجش و قابل اندازهگیری اهمیت میدهد. تأثیرات محیطی مانند پاداش (Reinforcement)، تداعیات (Associations) و مجازات (Punishment) بر روی فرایند یادگیری تأثیر میگذارند.
اصلیترین انواع نظریه یادگیری شامل: شرطیسازی کلاسیک (Classical Conditioning)، شرطیسازی فعال (Operant Conditioning) و یادگیری اجتماعی (Social Learning) است. در ادامه نگاهی دقیقتر به این سه نظریه اصلی یادگیری خواهیم داشت.
نظریه شرطیسازی کلاسیک و یادگیری
نظریه یادگیری شرطیسازی کلاسیک، اولین نظریه اصلی یادگیری است. مقدمات اصلی نظریه شرطیسازی کلاسیک (Classical Conditioning theory) توسط روانشناس روسی، ایوان پاولُف (Ivan Pavlov)، پایهگذاری شد. پاولف اصول حیاتی این نظریه یادگیری را به کمک آزمایشی پیدا کرد که بر روی سگها و برای مطالعهی فرایندهای دستگاه گوارش آنها انجام گرفت.
پاولف، برندهی جایزهی نوبل سال ۱۹۰۴، در حین مطالعهی فرایندهای دستگاه گوارش سگها به کشف جالبی در طول آزمایشش دست پیدا کرد. او متوجه شد که سگ پیش از غذا خوردن و با دیدن دستیار آزمایشگاه که پوششی سفیدرنگ دارد و وارد اتاق میشود بزاق ترشح میکند. کشف پاولف اساساً تصادفی است اما بعدها و به کمک آزمایشاتش نظریه یادگیری شرطیسازی کلاسیک پدید آمد. این نظریه او نقشی حیاتی در توضیح مفاهیم مهم روانشناسی مانند «یادگیری» ایفا کرده؛ به همان اندازه پایه و اساس مکتبِ فکریِ رفتاری (The Behavioural School of Thought) را بنا نهاده است.
رفتارگرایی (Behaviourism) بر اساس دو فرضیهی اصلی است:
- یادگیری نتیجهی تعامل با نیروهای محیطی است؛
- نیروهای محیطی نقشی کلیدی در شکل دادن رفتار بازی میکنند.
طبق نظریه یادگیری شرطیسازی کلاسیک پاولف، وجود یادگیری به خاطر ارتباطی است که بین یک محرک خنثی پیشین (Previously Neutral Stimulus) و یک محرک طبیعی (Natural Stimulus) ایجاد شدهاست. باید متذکر شد که شرطیسازی کلاسیک جایگاه یک محرک خنثی را قبل از واکنشهای غیرارادیای میداند که بهصورت طبیعی رخ میدهند. او در آزمایشش سعی کرد تا پیوندی بین محرک طبیعی مانند غذا، با یک صدای قلاده ایجاد کند. سگها در ابتدا با دیدن غذاها بزاق ترشح میکردند، اما پس از تداعیات مکرر فقط با شنیدن صدای قلاده این اتفاق میافتاد. تمرکز این نظریه یادگیری بر رخ دادن طبیعی و خودکار رفتارهاست.
در ادامه به اصول کلیدی این نظریه یادگیری میپردازیم.
اصول کلیدی نظریه یادگیری شرطیسازی کلاسیک
اکتساب (Acquisition): اکتساب اولین اصل کلیدی در این نظریه یادگیری است و مرحلهی آغازین فرایند یادگیریست که در آن یک پاسخ (Response) ایجاد و سپس بهمرور تقویت میشود. در طول مرحلهی اکتساب، یک محرک خنثی (Neutral Stimulus) با یک محرک غیرشرطی (Unconditioned Stimulus) که در نهایت به شکلی خودکار و طبیعی یک پاسخ را تولید میکند یا موجب آن میشود پیوند میخورد. به محض اینکه پیوند میان محرک خنثی و غیرشرطی ایجاد شد سگ یک پاسخ رفتاری (Vehavioural Response) از خود نشان میدهد که امروزه این پاسخ را محرک شرطی (Conditioned Stimulus) مینامند. پس از بهوجود آمدن پاسخی رفتاری میتوان آن را بهمرور تقویت کرد تا از یادگیری آن رفتار مطمئن شویم.
خاموشی (Extinction): خاموشی یکی از اصول این نظریه یادگیری است و زمانی اتفاق میافتد که قدرت پاسخ شرطی کاسته شده یا بهکلی از بین رفتهاست. این مسئله در شرطیسازی کلاسیک زمانی اتفاق میافتد که دیگر بین یک محرک شرطی با محرک غیرشرطی ارتباط یا پیوندی وجود ندارد.
بهبود خودبهخودی (Spontaneous Recovery): این به فرایندی گفته میشود که طی آن یک پاسخ شرطی یا آموختهشده به طور ناگهانی پس از یک مدت بدون فعالیت و یا پس از دورانی کوتاه خاموشی، دوباره ظاهر میشود.
تعمیم محرک (Stimulus Generalization): تمایل محرک شرطی به ایجاد پاسخهای مشابه پس از شرطیشدنشان را نتیجهای از تعمیم محرک در نظر میگیرند.
تمیز محرک (Stimulus Discrimination): تمیز، توانایی سگ در تفاوت قائلشدن بین یک محرک و دیگر محرکهای مشابه است. یعنی نه به محرک نامشابه، بلکه به آن محرک معین پاسخ دهد.
این نظریه یادگیری کاربردهای مختلفی در دنیای ما دارد. برای بسیاری از مربیانِ تربیتِ حیوانات خانگی در امر تربیت کمککننده است. همچنین تکنیکهای این نظریه یادگیری به مردم در مواجهه با ترس یا اضطرابشان کمک میکند. مربیان یا معلمان نیز میتوانند از این نظریه یادگیری استفاده کنند؛ به شکلی که یک محیط کلاسی مثبت و با انگیزه بالا ایجاد کنند تا به دانشآموزان در غلبه بر ترسها و نشاندادن بهترین عملکردشان کمک کنند. در ادامه به دومین نظریه اصلی یادگیری میپردازیم.
نظریه شرطیسازی فعال و یادگیری
بوروس فردریک اسکینر (B.F. Skinner)، روانشناس رفتاری مشهور، پیشگام اصلی نظریه شرطیسازی فعال (Operant Conditioning theory) بود. به همین خاطر این نظریه نامهای دیگری نیز دارد مانند شرطیسازی اسکینری (Skinnerian Conditioning) و شرطیسازی ابزاری (Instrumental Conditioning).
درست مانند نظریه یادگیری شرطیسازی کلاسیک، شرطیسازی ابزاری/ فعال نیز بر ایجاد ارتباط تأکید دارد. اما این ارتباطات بین رفتار و عواقب رفتاری شکل میگیرند. این نظریه یادگیری بر نقش تنبیه یا پاداش تأکید دارد تا احتمال تکرار رفتار در آینده را افزایش یا کاهش دهد. به شرط اینکه عواقب آن دنبالهرُوی فوری یک الگوی رفتاری باشد. تمرکز این نظریه یادگیری بر الگوهای رفتاری ارادی است.
مؤلفههای اصلی در نظریه شرطیسازی فعال
پاداش (Reinforcement): پاداش که یکی از مؤلفههای اصلی این نظریه یادگیری است، (تقویت) باعث افزایش یا کاهش قدرت رفتار میشود. پاداش میتواند مثبت یا منفی باشد.
- پاداش مثبت: پاداش مثبت (Positive Reinforcement) وقتی است که یک رویداد یا پیامد مطلوب، رفتاری جایزه یا تشویقمانند در پی دارد. برای مثال، یک رئیس اداره میتواند هدایایی را برای دستاوردهای بزرگ در محیط کار در نظر بگیرد؛
- پاداش منفی: پاداش منفی (Negative Reinforcement) به معنی رفع کردن رویدادی نامطلوب یا ناخوشایند پس از یک پیامد رفتاری است. قدرت پاسخ در این مورد بهوسیلهی حذف تجربههای ناخوشایند افزایش پیدا میکند.
تنبیه (Punishment): هدف تنبیه، که میتواند مثبت یا منفی باشد، کاهش قدرت یک پیامد رفتاری است.
- تنبیه مثبت: تنبیه مثبت (Positive Punishment) یعنی بهکارگیری تنبیه بهوسیلهی ارائهی یک رویداد یا پیامد نامطلوب در پاسخ به یک رفتار. مثالی برای این میتواند تیپا زدن به یک شخص به خاطر رفتار غیرقابل قبولش باشد؛
- تنبیه منفی: تنبیه منفی (Negative Punishment) حذف رویدادی مطلوب یا یک پیامد در پاسخ به رفتاری است که نیاز به تضعیف دارد. مثالی برای این میتواند عدم ترفیع یک کارمند به خاطر عدم تواناییاش در برآوردن انتظارات مدیر باشد.
برنامههای زمانی پاداش (Reinforcement Schedules): طبق نظر اسکینر، برنامهی زمانی پاداش با تمرکز بر زمانبندی و میزان پاداش میتواند تعیین کند که با چه سرعتی رفتارهای جدید آموخته و رفتارهای قدیمی دگرگون میشوند.
نظریه یادگیری از طریق مشاهده
اکنون به سومین نظریه یادگیری میپردازیم. یادگیری، طبق نظر آلبرت بَندورا (Albert Bandura) نمیتواند فقط بر اساس تداعیات یا پاداش باشد. او این موضوع را در کتابش، نظریه یادگیری اجتماعی (Social Learning Theory) که سال ۱۹۷۷ منتشر شد بیان کردهاست.
تمرکز او در عوض بر روی یادگیری از طریق مشاهده (Learning by Observation) بود که طی آزمایش مشهورش یعنی عروسک بادکردهی بوبو (Bobo Doll experiment) به اثبات رساند. او طبق نظریه یادگیری که در کتابش مطرح کرد بر این باور است که کودکان، اطراف و رفتار مردم پیرامونشان بهخصوص مراقبان، معلمان و خواهر و برادرهایشان را عمیقاً تحتنظر میگیرند و سعی بر تقلید آن رفتارها در زندگی روزمرهی خود دارند. او همچنین در طی آزمایشش سعی در ثابت کردن این مسئله داشت که کودکان بهراحتی رفتار و کارهای منفی را تقلید میکنند. در ادامه بیشتر این نظریه یادگیری را بررسی میکنیم.
اصل مهم دیگری از نظریه یادگیری اجتماعی بندورا این بود که یادگیریِ چیزی از طریق مشاهده صرفاً به این معنا نیست که منجر به تغییری در رفتار خواهد شد. این تغییر رفتاری کاملاً تحتتأثیر انگیزه یا حس نیازی است که یک فرد برای پذیرفتن و اتخاذ یک تغییر رفتاری احساس میکند. حال که این نظریه یادگیری را توضیح دادیم در ادامه قصد دارید قدمهای مهم در یادگیری مشاهدهای را نیز بررسی کنیم.
قدمهای مهم در یادگیری مشاهدهای (Observational Learning)
- توجه (Attention): برای اینکه یادگیری، با دنبال کردن تکنیکهای مشاهدهای مؤثر واقع شود امر توجه بسیار مهم است. انتظار میرود یک مفهوم جدید یا ایدهای منحصربهفرد توجه بیشتری را نسبت به مواردی با ماهیت پیشپاافتاده و معمولی جلب کند؛
- ضبط در حافظه (Retention): توانایی ذخیرهی اطلاعات آموختهشده و یادآوری آنها برای بعد را «ضبط در حافظه» مینامیم. این مورد تحتتأثیر عوامل متعددی است؛
- بازتولید (Reproduction): بازتولید یعنی تمرینِ رفتارِ آموختهشده و پیروی از آن؛ این امر منجر به پیشرفت مهارت خواهد شد؛
- انگیزه (Motivation): انگیزهی تقلید از یک مدل رفتارِ آموختهشده بستگی زیادی به پاداش و تنبیه دارد. برای مثال، ممکن است کارمندی با دیدن همکارش که به خاطر وقتشناسی و بهموقع بودن پاداش گرفتهاست انگیزه پیدا کند که بهموقع در محل کارش حاضر شود.
خلاصه
یادگیری تعاریف و نظریههای مختلفی دارد. در این مطلب به طور مفصل به ۳ نظریه یادگیری و مؤلفههای آنان پرداختیم. اگر سؤالی دربارهی انواع نظریههای یادگیری دارید، با ما در میان بگذارید.
منبع: managementstudyguide.com