نظریه آشوب چیست و چه کاربردی در مدیریت سازمان دارد؟
نظریه آشوب یک تئوری ریاضیست و برای توضیح اتفاقات تصادفی است. همچنین تئوری آشوب بر این باور است که هر چیزی در ظاهر بینظم است اما در سطوح بالاتر دارای نظم خاصیست. در این مطلب توضیح میدهیم نظریه آشوب چیست، چه کسی آن را مطرح کرده، چه مراحلی دارد و نظریه آشوب در مدیریت چگونه به کار میرود.
نظریه آشوب چیست؟
نظریه آشوب یک تئوری پیچیدهی ریاضی است که به دنبال توضیح تأثیر عوامل به ظاهر ناچیز است و برای توضیح وقایع آشوبناک یا تصادفی استفاده میشود.
نظریه آشوب اغلب در بازارهای مالی و همچنین سایر سیستمهای پیچیده مانند پیشبینی آبوهوا اعمال میشود. سیستمهای آشوبناک یا بینظم برای مدتی قابل پیشبینی هستند و سپس شکلی تصادفی به خود میگیرند.
پیدایش نظریه آشوب
اکنون توضیح میدهیم نظریه آشوب از کجا آمده است. اولین آزمایش واقعی پیرامون نظریه آشوب توسط یک هواشناس به نام ادوارد لورنز (Edward Lorenz) انجام گرفت. لورنز برای پیش بینی آبوهوا با دستگاه معادلات کار کرد. در سال ۱۹۶۱ لورنز قصد داشت با استفاده از یک مدل کامپیوتری بر اساس ۱۲ متغیر، از جمله سرعت باد و دما، توالی خاصی از آبوهوا را که در گذشته اتفاق افتاده بود، دوباره بازسازی کند. این متغیرها یا مقادیر با خطوطی که بالا و پایین میرفتند نقشهبرداری شدند. لورنز در سال ۱۹۶۱ در حال تکرار شبیهسازی قبلی بود.
با این حال آن روز لورنز مقادیر متغیر خود را فقط به جای احتساب تا شش رقم اعشار، تا سه رقم اعشار حساب کرد. این تغییر کوچک به طور چشمگیری کل الگوی آبوهوایی شبیهسازیشده دو ماه را دگرگون ساخت. بنابراین لورنز این گونه ثابت کرد که عوامل به ظاهر ناچیز میتوانند تأثیر زیادی در نتیجهی کلی داشتهباشند.
نظریه آشوب به بررسی اثرات وقایع کوچکی میپردازد که میتوانند به طور چشمگیری بر نتایج وقایع به ظاهر نامربوط تأثیر بگذارند. در ادامه به ارتباط بین نظریه آشوب و بازارهای میپردازیم.
نظریه آشوبی و بازار
درمورد بازارهای سهام دو خطای مشترک وجود دارد. یکی مبتنی بر نظریه اقتصادی کلاسیک است و ادعا میکند که بازارها صد درصد سازمانیافته و غیرقابل پیشبینی هستند. نظریهی دیگر این است که بازارها در بعضی از موارد میتوانند قابلپیشبینی باشند. در غیر این صورت چگونه شرکتها و سرمایهگذاران به طور مداوم از این بازارها سود کسب میکنند؟
حقیقت این است که بازارها سیستمهای پیچیده و بینظمی هستند و رفتارشان دارای مؤلفههای غیرتصادفی و تصادفی است. پیشبینیهای بازار سهام فقط تا حدی میتوانند دقیق باشد.
همانطور که لورنز نظریه آشوب را اثبات کرد، سیستمهای بینظم و پیچیده نسبت به تغییرات جزئی حساس هستند و این تغییرات میتوانند یک سیستم را مختل، یا آن را از تعادل خود دور کنند. سازوکار سیستم بازار را میتوان با حلقههای بازخورد و حلقههای علت و معلولی توصیف کرد که بر جنبههای مختلف بازار سهام تأثیر میگذارند. حلقهی بازخورد مثبت، خودتقویتگر (Self-reinforcing) است؛ به عنوان مثال اثر مثبت در یک متغیر، متغیر دیگر را افزایش میدهد، که این به نوبهی خود متغیر اول را نیز افزایش میدهد و همهی اینها منجر به رشد نمایی در سیستم میشود، و آن را از تعادل خارج کرده و در نهایت منجر به فروپاشی سیستم میشود. در مقابل حلقهی بازخورد منفی نیز اثر مشابهی دارد، سیستم در جهت مخالف به تغییرات پاسخ میدهد.
دورههایی با عدم اطمینان بالا فقط ناشی از سازوکار سیستم نیستند، عوامل محیطی مانند بلایای طبیعی، زمینلرزهها یا سیلها نیز میتوانند باعث بیثباتی بازار شوند، زیرا امکان دارد به طور ناگهانی باعث افت سهامها شوند.
نظریه آشوب در امور مالی ادعا میکند که قیمت، آخرین چیزی است که در یک اوراق بهادار تغییر میکند. نظریه آشوب بیان میکند که تغییر قیمت از طریق پیشبینیهای ریاضی عوامل زیر تعیین میشود: انگیزههای شخصی فرد معاملهگر (مانند شک، میل یا امید، که همه غیرخطی و پیچیده هستند)، تغییر در حجم معاملات، شتاب تغییرات، و تداوم تغییرات.
برخی از نظریهپردازان معتقدند که تئوری آشوب میتواند به سرمایهگذاران کمک کند تا عملکرد خود را تقویت کنند، با این حال کاربرد تئوری آشوب در بحثهای مالی بحثبرانگیز است. در بخش بعدی توضیح میدهیم چرا نظریه آشوب در مدیریت به کار میرود.
کاربرد نظریه آشوب در مدیریت
نظریه آشوب یک تئوری علمی است که در مدیریت نیز به کار رفته است. این نظریه برای نخستین بار در زمینهی مدیریت توسط تام پیترز (Tom Peters) در دههی ۱۹۸۰ معرفی شد. وی اظهار داشت که مدیران باید برای تغییرات محیطی و تکنولوژیکی آماده شوند.
این تئوری بر غیرقابلپیشبینی بودن وقایع و رفتارها تاکید دارد. نظریه آشوب سازمانها و مشاغل را پیچیده، پویا، غیرخطی، همآفرینانه (Co-creative) و نامتعادل میداند طوری که نمیتوان عملکرد آیندهی آنها را با وقایع و اقدامات گذشته و حال پیشبینی کرد. در حالت هرج و مرج، سازمانها به روشهایی رفتار میکنند که همزمان هم غیرقابلپیشبینی (بینظم) و هم قابلپیشبینی (منظم) هستند.
سیستمها به طور طبیعی به سمت پیچیدگی گرایش دارند و بدین ترتیب به طور فزایندهای بیثباتتر و مستعد اثرات بینظمی و آشفتگی میشوند.
همچنین سازمانها برای حفظ سیستم و ثبات خود نیاز به مقدار فزایندهای از انرژی و تلاش دارند. نتیجه این است که این سیستمها در نهایت در صورت تقسیم یا ترکیب با سایر سیستمها، شکست خواهند خورد. درست است که وقوع وقایع غیرقابلپیشبینی قابلکنترل نیست، با این حال تصادفی بودن میتواند در فرمولهای ریاضی لحاظ شود.
پیترز ادعا میکند که ساختارهای سلسلهمراتبی سفتوسخت در نهایت به توانایی شرکت در واکنش به این تصادف، که همیشه وجود دارد، آسیب میرساند. وی عمدتا از نیاز به پاسخگویی به خواستهها و نیازهای مشتریان از طریق تغییر سازمانی حمایت میکرد.
مراحل بهکارگیری نظریه آشوب
برای کنترل هرجومرج یا آشوب، سیستم یا فرایند آشوب باید کنترل شود. برای کنترل یک سیستم، این موارد لازمند:
- مقصد یا هدفی که سیستم باید به آن برسد. برای سیستمی که رفتار قابلپیشبینی (قطعی) دارد این هدف میتواند وضعیت خاصی از سیستم باشد؛
- سیستمی که قادر به رسیدن به مقصد یا هدف باشد؛
- برخی از ابزارهای تأثیرگذاری بر رفتار سیستم. این ابزارها ورودیهای کنترل (تصمیمات، قوانین تصمیم گیری یا حالتهای اولیه) هستند.
خلاصه
نظریه آشوب برای فهمیدن نظم زیرساختی سیستمهای پیچیده که در ظاهر بینظم به نظر میرسند، استفاده میشود. در این مطلب نظریه آشوب را توضیح دادیم و چگونگی شکلگیری، مراحل و ارتباط آن با بازار را بررسی کردیم. همچنین نظریه آشوب را در زمینهی مدیریت بررسی کردیم. اگر سؤال یا نظری درمورد این نظریه دارید، با ما در میان بگذارید.
منبع: investopedia.com